پشت پرده جنایت در خوی
تاریخ انتشار: ۲۵ تیر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۲۳۲۱۳۰
آفتابنیوز :
«دختر ۱۵ سالهشان را که قربانی کودک همسری بود به دلایلی نامشخص خفه کردهاند و به قتل رساندهاند. سپس دور گردن او شالی گره زدهاند و جسدش را گوشهای از حیاط داخل طویله رها کردهاند. بعد هم به کوچه رفتهاند و فریاد کشیدهاند که دخترشان راحله خودکشی کرده است» ...
روز پنجشنبه ۲۲ تیر ماه جاری برخی شبکههای اجتماعی اعلام کردند؛ دختری ۱۵ ساله با هویت «راحله.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
یک منبع آگاه نیز در مورد این واقعه وحشتناک به «اعتماد» میگوید: «وقتی عوامل پلیس به محل حادثه میروند، تشخیص میدهند این دختر به قتل رسیده است. در نتیجه پدر و مادر این دختر که ابتدا عنوان کرده بودند دخترشان خودکشی کرده، بازداشت میشوند. حالا هم پدر این دختر نوجوان در اعترافات خود اظهار کرده که راحله را با همدستی همسرش به قتل رسانده است، اما هنوز از چرایی ماجرا چیزی نگفتهاند.»
روستای رازی، چهارشنبه ۲۱ تیر ماه
رازی روستایی است از توابع بخش قطور و در شهرستان خوی استان آذربایجان غربی واقع شده است. این روستا هممرز با کشور ترکیه است و بیش از ۱۰۰۰ نفر جمعیت دارد. اهالی این روستا نسبت به روستاهای دیگر شهرستان خوی کمی بهروز هستند...
یک منبع مطلع که نخواست نامش فاش شود از اهالی این روستاست. او در مورد این اتفاق به «اعتماد» میگوید: «این خانواده، دختر بزرگشان؛ هانیه را هنگامی که دوازده، سیزده سال داشت، وادار به ازدواج کردند. هانیه پس از مدتی از همسرش جدا شد. بعد هم او را به عقد یکی از اتباع مهاجر در کشور همسایه درآوردند، اما وقتی هانیه متوجه میشود همسرش میخواهد او را بفروشد، به روستایشان برمیگردد. همان موقع تصمیم به خودکشی میگیرد و خود را از بالای یک ساختمان به پایین پرت میکند. در حال حاضر هم تهران زندگی میکند، ولی هیچ کس از او خبری ندارد و، اما راحله دختر دوم خانواده که حالا میگویند؛ خودکشی کرده است وقتی دوازده ساله بود او را به مردی که چندین سال از او بزرگتر بود، میدهند.
راحله برای زندگی با این مرد به ارومیه میرود. چند روز قبل از ماجرا راحله تنها و بدون همسرش به خانه پدریاش میآید تا اینکه چهارشنبه بعدازظهر خبر در روستا میپیچد که راحله خودکشی کرده، اما وقتی ماموران پلیس با صحنه روبهرو میشوند به پدر و مادر راحله شک کرده و آنها را بازداشت میکنند. البته پدر راحله به مواد مخدر اعتیاد دارد.»
یکی از بستگان نزدیک راحله که زنی جوان است نیز به «اعتماد» میگوید: «مادر راحله به دلیل خلق و خوی تندی که داشت اکثر فامیل با او رفت و آمد نداشتند، ولی ما شنیدیم راحله قصد داشته فرار کند و پیش خواهرش در تهران برود برای همین خانوادهاش او را به روستای محل زندگیشان میآورند و این اتفاق میافتد.»
یکی دیگر از اقوام این خانواده هم به «اعتماد» میگوید: «من روستای رازی زندگی نمیکنم، اما چهارشنبه خانه اقواممان در این روستا دعوت بودیم. وقتی به روستا رسیدم، دیدم همه اهالی دارند به خانه اقواممان میروند. استرس گرفتم و به خانه آنها رفتم. آنجا که رسیدم دیدم جنازه راحله در طویله افتاده است. حالم بد شد و سریع بیرون آمدم. جنازه پزشکی قانونی است و هنوز خاکسپاری انجام نشده. پدر و مادر راحله هم فعلا بازداشت هستند.»
حالا عموی راحله به برخی سوالات پاسخ میدهد:
برادر شما چند فرزند دارد؟
سه فرزند دارد که هر سه دختر هستند. راحله فرزند دوم خانواده بود.
شغل پدر راحله چیست؟
کارگر است و در مرز کار میکند.
راحله چند سال بود که ازدواج کرده بود؟ اطلاع دارید چرا به خانه پدریاش برگشته بود؟
دو، سه سالی میشد که ازدواج کرده بود. با همسرش مشکل داشت برای همین به خانه برادرم آمده بود. راحله با همسرش اختلاف سنی زیادی داشتند.
آیا خواهر بزرگتر راحله قبلا خودکشی کرده؛ درست است؟
بله. از یک ساختمان خود را به پایین پرت کرد و دست و پایش شکست.
در اخبار اینگونه اعلام شده که راحله خودکشی کرده است. با چه وسیلهای این اقدام را انجام داده؟ اگر خودکشی کرده چرا پدر و مادر راحله بازداشت شدهاند؟
بله. گفتهاند؛ راحله خودکشی کرده، اما ما هیچ وسیلهای مثل طناب یا... آنجا ندیدیم. با شخصیتی که من از او میشناسم دختری نبود که بخواهد خودکشی کند. اهالی گفتهاند؛ مادر و پدرش او را کشتند. حالا دیگر نمیدانیم، ولی برادرم و همسرش فعلا در بازداشت هستند...
شنیدهها حاکی از این است که راحله با بالشت خفه شده است.
یکی از مطلعان این ماجرا ادعا میکند؛ تمام این اتفاقات مربوط به مادر خانواده میشود. او در جزییات بیشتر به «اعتماد» توضیح میدهد: «راحله از ارومیه به خانه پدرش میآید و عنوان میکند که قصد دارد از همسرش جدا شود و به خانه خواهرش در تهران برود. همین میشود که مادر راحله حدود ساعت ۲ الی ۲ و نیم با «بالشت» راحله را خفه میکند. پدرش هم آنجا حضور داشته و میدیده که همسرش فرزندشان را دارد میکشد. بعد با کمک هم او را به طویله میبرند و شالی دور گردن او میاندازند و داد میزنند که دخترمان خودکشی کرده است. اهالی به خانه آنها میروند، ولی هیچ اثری از خفگی با شال یا طناب دور گردن راحله وجود نداشته است. وقتی ماموران انتظامی به محل میرسند، میگویند که علت مرگ خودکشی نیست و این دختر کشته شده است. مادر این بچهها حالت عادی نداشت و اهالی جرات نمیکردند به او نزدیک شوند. حتی هیچ کس از اقوام این خانواده با آنها رفت و آمد نداشت.»
یک فعال اجتماعی در شهرستان خوی که تمایلی ندارد نامش در این گزارش ذکر شود به «اعتماد» میگوید: «راحله به خاطر مشکلاتی که پیش آمده بود و هنوز هم کسی درست نمیداند مشکلات چه بوده به خانه پدریاش در روستای رازی میرود و روز پنجشنبه ۲۲ تیر ماه در روستا شایع میشود که راحله خودکشی کرده است، اما با تحقیقاتی که انجام دادهام، متوجه شدهام که پدر دختر با همدستی همسرش دخترشان را به قتل رسانده. این موضوعات بسیار ناراحتکننده است و ما هر ماه سه، چهار فقره از این جنایتها را در خوی شاهد هستیم. استان آذربایجان غربی، خوزستان، کردستان و اطراف ایلام از این اتفاقات زیاد رخ میدهد.
ببینید خانوادهها در این مناطق وضعیت مالی خوبی ندارند و مجبورند وقتی دخترشان کم سن و سال است او را شوهر بدهند تا از مخارج خودشان کم کنند. برای همین اکثر دختران ما در این مناطق قربانی کودک همسری میشوند. بخش قطور شهرستان خوی، چون جزو مناطق مرزی است مردم زیر خط فقر هستند. خیلی وقت است که ترکیه دیوار مرزی کشیده. قبلا افراد به هر وسیلهای از مرزهای ترکیه کالا وارد یا خارج میکردند و میتوانستند مبلغی را بابت همین کار دریافت کنند. در نتیجه وضعیت مالی اکثر این افراد بهتر شده بود، اما از وقتی که رفت و آمد در مرزها سخت شده وضع مالی این افراد هم بهشدت ضعیف شده است. کشاورزی و دامداری هم اینجا وضع اسفناکی دارد. یک مثال برایتان بزنم؛ ماهیانه چندین میلیارد یارانه فقط به بخش قطور تزریق میشود. جمعیت بخش قطور حدود ۴۰ هزار نفر است. اگر دولت از مبلغ یارانه افراد، یک کارخانه در این مناطق راهاندازی کند هزاران خانواده هم شغل پیدا میکنند و هم از ماهی یک میلیون و خردهای که دولت بابت یارانه به آنها پرداخت میکند، میتوانند بیشتر به دست بیاورند. ببینید آسیبهای اجتماعی با یکدیگر در ارتباط هستند.
نمیتوانیم بگوییم طرف فقط قربانی کودک همسری بوده... ما میگوییم؛ اکثر دختران در این مناطق قربانی کودک همسری هستند. خب این واژه مسائل و مشکلات دیگری به همراه دارد. خانوادهها از فقر و نداری مجبور میشوند دخترشان را زود شوهر بدهند. اکثر این دختران هم که در کودکی ازدواج میکنند آینده خوبی ندارند. خودتان شاهد هستید در اکثر موارد یا به دست پدران یا به دست شوهران خود کشته میشوند. اگر هم به دست پدر و شوهر کشته نشوند به خاطر مشکلاتی که در زندگی پیدا میکنند یا خودسوزی میکنند یا از شیوههای دیگر برای پایان دادن به زندگی که به آنها تحمیل شده استفاده میکنند.»
عموما واژه کودکهمسری در ایران در مورد کودکان دختری به کار میرود که با مردان بزرگسال به خاطر اجبار حاصل از سنتهای قومی، فقدان دانش و تحصیلات یا مشکلات اقتصادی خانواده ازدواج میکنند. طبق بررسیهای «اعتماد» استانهای مرزنشین خوزستان، کردستان، خراسان رضوی، آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی و سیستان و بلوچستان بیشترین تعداد ازدواج در سنین کودکی در آنان رخ میدهد. از جمله دلایل رایج کودک همسری در ایران میتوان به «فقر و آداب و رسوم فرهنگی» اشاره کرد. در اکثر این موارد دختران قربانی کودک همسری میشوند.
منبع: روزنامه اعتمادمنبع: آفتاب
کلیدواژه: کودک همسری خشونت خانگی خودکشی قربانی کودک همسری خودکشی کرده آذربایجان غربی خانه پدری اش شهرستان خوی مادر راحله پدر و مادر بخش قطور بزرگ تر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۲۳۲۱۳۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نجاتم دهید، دیگر به پایان خط رسیدهام!
به گزارش همشهری آنلاین، زن ۲۷ ساله در حالی که بیان میکرد دیگر به آخر خط رسیدهام، اشکریزان به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: آخرین فرزند خانوادهای ۸ نفره هستم. در یکی از شهرکهای اطراف مشهد و در خانوادهای به دنیا آمدم که از نظر اجتماعی و اقتصادی وضعیت خوبی نداشتیم.
هنوز خردسال بودم که پدرم در یک سانحه رانندگی از دنیا رفت و روزهای سخت و تلخ زندگی ما شروع شد. از آن روز به بعد مادرم در زمینهای کشاورزی کارگری میکرد و زمانی که خسته و کوفته به خانه میرسید باید امور خانه را هم انجام میداد.
مادرم اگرچه سعی میکرد چهره خود را شاد و خندان نشان دهد ولی من میدانستم که چه غوغایی در روح و روانش برپاست. در همین حال برادرانم ترک تحصیل کردند تا کمکخرج خانواده باشند ولی هرکدام از آنها هم درگیر مشکلات و گرفتاریهای شخصی خودشان شدند و مادرم همچنان کارگری میکرد.
من هم که به صورت مادرزادی و از ناحیه پا دچار معلولیت جسمی بودم، اعتماد به نفس پایینی داشتم و تلاش میکردم از چشم دوستان و نزدیکانم دور بمانم تا مورد تمسخر قرار نگیرم. این حقارت را کاملا در مدرسه با همه وجودم احساس میکردم و از نگاههای همکلاسی هایم زجر میکشیدم.
فرار زن جوان از دست مرد شیطانصفت | مرا به بیابانهای اطراف شهر کشاند و... بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زنهای غریبه گرفتمبا این شرایط نتوانستم ادامه تحصیل بدهم و در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم. با آنکه در سن نوجوانی قرار داشتم و در رویاها و آرزوهای خودم به سر میبردم، راهی بازار کار شدم تا حداقل مخارج خودم را تامین کنم. اینگونه بود که در یک لباسفروشی در اطراف میدان ۱۷ شهریور مشهد کاری پیدا کردم و به عنوان فروشنده مشغول کار شدم.
هنوز ۲ ماه از آغاز کارم نمیگذشت که با آرمان آشنا شدم. وقتی دیدم پسری نسبت به من مهر میورزد و جملات زیبای عاشقانه بر زبان میراند، شیفته او شدم چراکه محبت را در او جستجو میکردم و به چیز دیگری نمیاندیشیدم. وقتی دیدم او به من که دختری معلولم توجه میکند، همه وجودم لبریز از عاطفه شد.
چند سال بود که با آرمان ارتباط داشتم و بیشتر روزها را با او درپارکها و سینماها قرار میگذاشتم. وقتی خانواده آرمان در جریان این عشق خیابانی قرار گرفتند، او را از خانه طرد کردند. آرمان هم که در یک فروشگاه شاگرد بود، خانه کوچکی را در حاشیه شهر اجاره کرد و ما با همه مخالفتها با یکدیگر ازدواج کردیم. اگرچه نتوانستم مانند خیلی از دختران لباس عروسی بر تن کنم و با جشن و شادی پا به خانه بخت بگذارم، اما همین که ازدواج کرده بودم از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم.
صاحبکارم چون به بهانههای مختلف به فروشگاه نمیرفتم، مرا اخراج کرد و من برای کمک به مخارج زندگی امور مربوط به نظافت ساختمانها را انجام میدادم.
آرمان که مصرف تفریحی مواد مخدر و سیگار را از همان اوایل جوانی شروع کرده بود، خیلی زود و بر اثر معاشرت با دوستان ناباب در حاشیه شهر به یک معتاد حرفهای تبدیل شد و مرا هم آلوده کرد. با آنکه پسرم تازه به دنیا آمده بود، هر چه دو نفری کار میکردیم باز هم نمیتوانستیم هزینههای اعتیادمان را تامین کنیم.
وقتی به چشمان زیبای فرزندم نگاه میکردم از خودم متنفر میشدم که چرا نباید غذای مناسبی بخورم و فرزندم را اینگونه ضعیف نبینم. خیلی دلم به حال نوزاد شیرخوارهام میسوخت به همین دلیل بارها تصمیم گرفتم از چنگ این هیولای سفید (شیشه) فرارکنم ولی مانند کبوتری خانگی دوباره بر بام مواد افیونی لانه میساختم و روزهای نکبتبار را تکرار میکردم و نابودی آیندهام را به چشم میدیدم. این بود که به کلانتری آمدم تا شاید راهی برای نجات خودم بیابم.
با دستور ویژه سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) راهکارهای قانونی و اقدامات روانشناختی برای نجات زن جوان از منجلاب اعتیاد در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.